جمعه، اسفند ۳۰، ۱۳۸۷

صداي كف زدن لحظه ها براي بهار !

صداي بال پرستو

صداي پاي بهار !

صداي شادي گنجشك ها

صداي بهار !

نگاه و ناز بنفشه

تبسم خورشيد

ترانه خواندن باد

جوانه كردن بيد .

صداي بوسه باران

صداي خنده گل

صداي كف زدن لحظه ها براي بهار .

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمين

شكوه جادوي رنگين كمان فروردين

شكوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود

سپاس و بوسه و لبخند و شاد باش و درود

دوباره چهره نوروز و شادماني عيد

دوباره عشق و اميد

دوباره چشم و دل ما و چهره هاي بهار .

غم زمانه به پايان نمي رسد برخير !

به شوق يك نفس تازه در هواي بهار .

( فريدون مشيري . از مجموعه يك آسمان پرنده )

عيد سعيد و باستاني « نوروز » و آغاز سال نو بر همه ايرانيان به ويژه خوانندگان عزيز « شيشه سكوت » مبارك و ميمون باد . سال خوشي را براي شما آرزو دارم .


پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۷

كامي كه تلخ شد !

« اميد رضا ميرصيافي » وبلاگ نويس 28 ساله ايراني ، صبح ديروز در زندان اوين درگذشت ! بنا بر اظهارات « محمد علي دادخواه » وكيل وي و همچنين « دكتر حسام فيروزي » كه خود دوران محكوميت اش را در اوين سپري مي كند ، « كم كاري صد در صد پزشكي زندان » در پي وخامت وضعيت جسماني « مير صيافي » ، عامل اصلي مرگ وي بوده است . بيشتر مقالات « اميد رضا ميرصيافي » در باب هنر و موسيقي در وبلاگ روزنگار منتشر مي شد . « مير صيافي » اولين كسي بود كه از مرگ مشکوک زنده ياد « پرويز ياحقي » نوازنده مشهور ويلن كه قريب به دو سال پيش درگذشت صحبت به ميان آورد . مير صيافي به اتهام « فعاليت تبليغي عليه نظام » و « توهين به آيت الله خميني و خامنه اي » كه گويا با نگارش نامه اي به خامنه اي انتقاداتي را به او وارد كرده بود به تحمل دو سال و نيم زندان محكوم شد كه در 19 بهمن ماه سال جاري حكمش به اجرا گذاشته شد .

مرگ يك وبلاگ نويس ، يك زنداني عقيدتي – سياسي در زندان ، تلخ ترين و شوكه آورترين اتفاقي بود كه مي توانست در آستانه سال نو به خانواده « وبلاگستان ايراني » وارد شود . نمي دانم اين خون هاي پاك چه زماني دامن ناپاك « دژخيمان رژيم غاصب جمهوري اسلامي » را خواهد گرفت ، اما يقين دارم كه آن روز دور نيست . روحش شاد .

در همين ارتباط :

جناب شاهرودي !مرده شور اين عيد را ببرد

به اوين اشك ريزاني است

اميد ميرصيافي ، وبلاگ نويس در زندان جان باخت .

درگذشت وبلاگ نويس ايراني در زندان اوين

اميد مير صيافي وبلاگ نويس در زندان جان باخت

توضیح ضروری :

وبلاگ زنده ياد « اميد رضا ميرصيافي » در بلاگفا حذف شده و هم اكنون در اختيار يك كاربر ديگر مي باشد . اما از طريق اين سايت توانستم برخي از نوشته هاي وبلاگ اميد رضا را بازيابي كنم . براي خواندن اين مطالب به اینجا ، اینجا و یا این آدرس مراجعه كنيد .


بيست و نهم اسفند گرامي باد !

من ، اولين سپيده بيدار باغ را

_ آميخته به خون طراوت _

در خواب برگ هاي تو ديدم

من ، اولين ترنم مرغان صبح را

_ بيدار روشنايي رويان رودبار _

در گل فشاني تو شنيدم

( دكتر شفيعي كدكني )


چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۷

نرم نرمک می رسد اینک بهار !


« چهارشنبه سوري » آخرين پيچ يك جاده است . جاده اي سرد و طولاني و خسته كننده ، بايد از آن گذشت ، بايد از روي آتش سوزان آن پريد ، بايد گرمي را از آن گرفت و خمودگي ها را در شعله هايش سوزاند . از آن كه بگذريم مقصد پيداست : پايان خستگي و آغاز دلهره ها ، تلخ و شيرين مثل دلهره اولين ديدار ، اولين تجربه يك هم آغوشي غريب !

بهار در راه است ، با همه زيبايي ها و دلهره هايش ، با همه چشم انتظاري هايش ، در بهاري كه بي تو خزان خواهم كرد ، شايد باورم شود كه دگر نيستي تو .......

نرم نرمک می رسد اینک بهار !

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز
خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی‌ پوشی به کام
باده رنگين نمی ‌بينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می ‌بايد تهی است
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

(فریدون مشیری)


سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۷

خدا را شكر ! خاتمي ، عزيز و در اوج ماند .

متن كامل بيانيه انصراف آقاي خاتمي از شركت در انتخابات رياست جمهوري دوره دهم را از اينجا بخوانيد .

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷

اين كوزه چو من « عاشق زاري » بوده است !

چند روز پيش و در ميان انبوهي از اخبار تكراري ، خسته كننده ، نخ نما و مبتذل سياسي – انتخاباتي ، خبري منتشر شد مبني بر كشف « كوزه اي » قديمي توسط تيمي از باستان شناسان اسرائيلي كه بر روي آن بخش هايي از يك رباعي معروف شاعر و دانشمند بزرگ ايراني « عمر خيام » نقش بسته است . تصوير بالا متعلق به همان كوزه است . كوزه اي كه زماني « عاشق زاري » بوده است و امروز از پس صدها سال سر از دل خاك بر آورده تا داستان از ازل تا ابد عاشقي و « جاودان » ماندن عاشق را فرياد كند .

انصافا از دل يك كند و كاو باستان شناسي ، اتفاقي از اين « زيباتر » و « عاشقانه تر » نمي توانست به وقوع بپيوندد . اتفاقي كه حداقل براي من « بي صبر » خسته از حال و هواي خشك و غريب اين روزها كه حتي طاقت تحمل همين چند روز مانده به «عيد بزرگ نوروز» را هم ندارم وجدآفرين و شادي بخش بود :

اين كوزه چون من عاشق زاري بوده است

در بند سر زلف نگاري بوده است

اين دسته كه در گردن او مي بيني

دستي ست كه بر گردن ياري بوده است !

شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۷

تراژدي «توليد» در ايران !

چند ماه پيش در مطلبي با عنوان «توليدكننده در ايران يا عاشق است يا ديوانه » نگاهي گذرا داشتم به مشكلات موجود بر سر راه توليد و توليد كننده در ايران و اينكه امروز « توليد » مرده اي است آماده تشييع و خاكسپاري ! آنچه در ادامه مي آيد متن مصاحبه اي است با « مهدي رهبري » مالك كارخانجات توليد پوشاك « آرين جين » كه بنا به گفته خودش « عطاي توليد را به لقايش بخشيده » و اين روزها با تعطيلي كارخانه هجده ساله و تا پيش از اين سود آور پوشاك خود ، در كار واردات پوشاك است !! پيشنهاد مي كنم اين مصاحبه كه « رهبري » در آن با زباني ساده و بدور از پيچيده گوييهاي علم اقتصاد از عمق فاجعه و وخامت حال توليد در ايران خبر ميدهد را تا انتها بخوانيد . اين مصاحبه در شماره پنجم هفته نامه « ايران دخت » به تاريخ شنبه 17 اسفند هشتاد و هفت و با عنوان « خدا حافظ توليد » به چاپ رسيده است . اين نشريه در حال حاضر فاقد پايگاه اينترنتي مي باشد .

پرويز گيلاني :حتي اگر در تمام عمر شلوار جين نپوشيده باشيد، با اين حال بارها نام« آرين جين» را شنيده­ايد. نام معروفي كه بيش از 18 سال است، سهم بزرگي از بازار اسپرت ايران را دارد. آرين جين را 18 سال پيش، جوان 25 ساله­اي بنا نهاد، پرورشش داد و اكنون همزمان با واپسين روزهاي سال1387، خبر از تعطيلي خط توليد آرين جين مي­دهد. واحدهاي نساجي و پوشاك سالهاست كه يكي پس از ديگري از مدار توليد خارج مي­شوند تا جاي محصولات آنها را لباسهاي خارجي بگيرد. سالها پيش اگر «ايران برك» به ورطه­ي زيان­دهي افتادف كارشناسان گفتند خط توليدش فرسوده بوده، اما زماني كه « مهدي رهبري» خبر از تعطيلي خط توليد مدرن آرين جين مي­دهد، بايد زنگ خطر را در صنعت پوشاك ايران به صدا درآورد. اتفاقا در مورد آرين جين و مهدي رهبري همه چيز در همين زنگ خطر خلاصه شده بود. به همين دليل از او خواستيم به صورت حضوري در مورد آرين جين و خداحافظي توليد پوشاك با آن صحبت كنيم. مهدي رهبري قرار ملاقات را غروب جمعه در يكي از شعبه­هاي فروش محصولات بنتون در خيابان پاسداران گذاشت تا چراغ اين پرسش از ابتداي گفت­وگو در ذهن من روشن باشد كه چرا يك توليدكننده­ي نام­آشنا، عطاي توليد را به لقايش بخشيده و بخشي از فعاليت خود را به تجارت واردات محصولات خارجي اختصاص داده است. با مهدي رهبري در مورد بنتون و ماجراهايي كه بر فروشگاه­هايش در ايران گذشته، بازار پوشاك ايران و در نهايت دلايلي كه او را در مورد تعطيلي خط توليد آرين جين قانع كرده است، گفت­وگو كردم.

چطور شد در ميانه­هاي دهه­ي60 كه ارزشهاي انقلابي پررنگ­تر بود و با مظاهر فرهنگ غرب به شدت مبارزه مي­شد، سرمايه­گذاري جرات پيدا كرد و خط توليدي راه انداخت تا يكي از مدلهاي لباس غربي را در ايران توليد كند؟ ايا سرمايه­گذاري در چنين طرحي آن هم در دهه­ي60 ريسك بزرگي نبود؟

خانوداه­ي من سابقه­اي 50 ساله در بازار پوشاك ايران دارد. هر يك از اعضاي خانواده­ي پدري من در يكي از رشته­هاي نساجي، پوشاك و فرش فعال بوده­اند تا زماني كه انقلاب به پيروزي رسيد و ما كه براي تجارت به آمريكا رفته بوديم در آنجا ماندگار شديم. من با وجود سن و سال كمي كه داشتم از همان سالهاي اوليه­ي حضور در آمريكا، وارد بازار فرش شدم و با توجه به روابطي كه در ايران داشتم تاجر موفقي نشان دادم. فعاليت­هاي من در آمريكا سودآور بود اما آغاز فشارهاي تحريمي از سال 1367 و محدوديت شديدي كه براي واردات فرش ايراني به وجود آمد، باعث شد كه من تجارت فرش را براي هميشه كنار بگذارم. بنابراين سرمايه و تجربه­ي خود را از آمريكا برداشتم و به ايران برگشتم. در بدو ورود به ايران متوجه شدم كه در تمامي فورشگاههاي ايران لباس­هاي مارك­دار شناخته شده وجود ندارد و آنچه در ويترين مغازه­ها به نمايش گذاشته شده، لباس­هاي قاچاق و بي­هويت خارجي است كه به سختي وارد كشور شده و قيمت و كيفيت مناسبي هم ندارد. به خاطر دارم كه يك روز براي خريد شلوار جين تمام فروشگاههاي تهران را گشتم اما نتوانستم جنس مورد نياز خودم را تهيه كنم. به اين ترتيب فكر كردم كه راه­اندازي خط توليد شلوار جين مي­تواند آينده­ي خوبي داشته باشد. آن روزها زمزمه­هايي در مورد پايان جنگ شنيده مي­شد و من احساس كردم كه اگر صلح برقرار شود، شلوار جين مي­تواند در بازار ايران با استقبال مواجه شود. به همين دليل كارگاه كوچكي داير كردم و بدون داشتن امكاناتي نظير كامپيوتر، ماشين و الگو شروع به فعاليت كردم.

اما آنچه ما توليد مي­كرديم، بسيار باكيفيت­تر از نمونه­هاي توليدي تركيه بود و من مي­ديديم كه كالاي توليدي ما با استقبال خوب ايراني­ها همراه شده است. اندكي بعد تقاضا براي شلوارهاي توليد آرين جين افزايش يافت به طوري كه انديشه­ي تبديل كارگاه به كارخانه و توليد صنعتي در ذهن ما نقش بست. بعد از انقلاب ما اولين مجتمع صنعتي بوديم كه سالن درست كرديم و به شكل مدرن ماشين­آلات صنعتي را چيديم و شروع به فعاليت كرديم. يك فرد متخصص از آلمان آورديم كه طريقه­ي صنعتي كار با دستگاه­ها را به ما نشان داد. در آن هنگام دستگاه­ها و حتي چرخ خياطي­ها به طور قاچاق از تركيه و عراق وارد مي­شد، مارك ايراني اصلا تعريف نشده بود و مارك اسپرت ايراني هم نداشتيم. ما هم لباسهايمان را با مارك خارجي مي­فروختيم. بعد از آن ما برند ايراني «آرين» را به ثبت رسانديم و در خيابان جمهوري يك فروشگاه داير كرديم كه با استقبال شديد مردم مواجه شديم. فروش آن زمان براي ما اتفاقي بود كه ديگر هرگز تكرار نشد. با اينكه قيمت شلوارهاي توليدي ما در آن زمان حداكثر 5 هزار تومان بود. از آن زمان تاكنون قيمت­ها 10 برابر شده ولي ما فروشي به آن خوبي را نتوانستيم دوباره تجربه كنيم.

آرين جين را با چقدر سرمايه­گذاري راه انداختيد و چند كارگر استخدام كرديد؟

من در آن زمان 70 ميليون تومان سرمايه براي راه­اندازي آرين جين هزينه كردم كه الان كارخانه­ي آرين جين حدود 15 ميليارد تومان ارزش دارد. در كارگاه كوچكي كه ابتدا راه انداخته بودم 20 نفر كارگر داشتم و وقتي كارخانه افتتاح شد، حدود 140 نفر را استخدام كردم. پس از آن در روند توسعه قرار گرفتيم و طي سالهاي 76 تا 80 با توجه به اينكه زمين ارزان بود چندين فروشگاه خريديم و اجاره كرديم و بعد به صادرات روي آورديم. براي ارتقاي كيفيت در ايران هيچ طراح لباسي نداشتيم زيرا اين نگرش وجو داشت كه ما در زمينه­ي صنعت مد چيز زيادي بلد نيستيم و همين باعث پيشرفت ما شد چون نمي­گفتيم كه ما مه چيز را بلديم. به همين خاطر در سال 78 به فرانسه رفتم و در آنجا با كسي آشنا شدم كه اولين سفارش خارجي را هم او به ما داد. در روند توسعه هم مشكلات زيادي داشتيم. بعد از آن با نساجي بروجرد همكاري كرديم و با كمك آنها توانستيم پارچه­هاي جديدتر و بهتر توليد كنيم و مشتريان اروپايي پيدا كنيم. ما در همين دوران يك مشتري ايتاليايي پيدا كرديم و بيش از 10 سال برايش كالا توليد كرديم و ان مشتري ايتاليايي باعث شد تا ما در زمينه­ي مد پيشرفت كنيم تا به جايي رسيديم كه در سال1381 كارخانه­ي ما پاسخگوي سفارشات ايتاليايي­ها نبود. به همين دليل كارخانه­ي بسيار بزرگتري ساختيم و بهترين ماشين­آلات نساجي دنيا را وارد كرديم و كيفيت اجناس خودمان را حداقل 5 برابر افزايش داديمو يك متخصص دوخت از آلمان آورديم كه بسيار كمكمان كرد و با تمام نيرو براي صادرات لباس فعاليت كرديم به طوري كه ديگر ظرفيت و وقت اجازه نمي­داد براي بازار داخل توليد داشته باشيم و 100 درصد توليداتمان را به ايتاليا مي­فرستاديم. تا اينكه در سال 86 كم­كم تحريم­ها آغاز شد و ايتاليايي­ها از بازار ايران رفتند و ما با آن سرمايه­گذاري سنگين بدون مشتري مانديم. در اين سالها ما چيزي حدود 12 ميليارد تومان سرمايه­گذاري كرديم كه در حال حاضر نيمي از اين مبلغ را به بانك بدهكار هستيم. در حاليكه در اين دوران بيش از 260 شغل ايجاد كرده بوديم و با صادرات براي كشور ارزآوري زيادي داشتيم.

10 سال است كه در تمام اتحاديه­ها مي­گوييم قوانين گمركي را به روزتر و ساده­تر كنيد اما كسي به اين فكر نيست. ايتاليايي­ها علاوه بر تحريم، مشكلات بزرگ ديگري براي همكاري با ما هم داشتند. گاهي ملزوماتي كه براي استفاده در لباس مي­فرستادند تا مدتها در گمرك مي­ماند. ايتاليايي­ها پول گزافي صرف مي­كردند تا اجناس را 48 ساعته به ايران برسانند تا توليد سرعت داشته باشد اما جنسي كه 48 ساعته از ايتاليا به ايران آمده 25 روز در گمرك مي­ماند. خط توليد متوقف مي­شد، تحويل لباس با تعويق مي­افتاد بحث­هاي زيادي بين ما و سفارش­دهنده­ها در مي­گرفت. با اين همه، 10 سال اين روند همكاري ادامه يافت. وقتي كه تحريم­ها عليه ايران شكل گرفت ايتاليايي­ها ترسيدند چون از بازار عقب مي­افتادند. در صنعت لباس براي اينكه عقب نيفتيد بايد 18 ماه قبل، كار لبس فصل را طراحي كنيد. ايتاليايي­ها 6 ماه هم روي طراحي لباس كار مي­كردند و 12 ماه مانده به ورود لباس به بازار شروع به توليد مي­كردند تا 6 ماه قبل از عرضه به بازار انبارها پر از لباس شود. تحريم­ها به مثابه تير خلاصي بر پيكر صادرات ما بود. ايتاليايي­ها كه توليدات سال بعدشان در دست توليد در كارخانه­ي ما بود ناگهان با تحريم واردات از ايران مواجه شدند. ايتاليايي­ها اين ريسك را نپذيرفتند كه با طي كردن اين همه مشكلات گمركي و ترخيص وضع تحريم به معناي هدر رفتن سرمايه مثلا 3 ميليون يورويي آنها بود و خالي ماندن 350 فروشگاه آنان را در سال آينده به دنبال داشت. به همين خاطر ايتاليايي­ها خيلي ساده از ايران به سريلانكا رفتند.

طي 10 سال كه با ايتاليايي­ها كار مي­كردم تورم آنها به 10 درصد هم نرسيد اما ما در برخي موارد تا بيش از 200 درصد هم افزايش قيمت داشتيم. در حاليكه در ابتداي اين كار به كارگر ماهيانه 70 هزار تومان حقوق مي­داديم اين دستمزد در پايان 10 سال يه 300 هزار تومان افزايش يافت.

چه شد كه به واردات لباس بنتون روي آورديد؟

به هر حال من فعال صنعت پوشاك هستم و در همين صنعت فعاليت مي­كنم. كسي نيستم كه بروم دنبال بساز بفروشي. وقتي ديدم در مقابل مشكلات زيادي براي گسترش بازار محصولاتمان در داخل روبه­رو هستيم و از طرفي با توجه به محدوديت­ها قادر به نوآوري هم نيستيم چون نمي­توانيم كمبودهايمان در زيپ، دكمه، استر و ساير ملزومات را از خارج تهيه كنيم، با گروه بنتون وارد همكاري شديم. البته اين گروه بنتون بود كه به ما پيشنهاد همكاري و افتتاح فروشگاه­ها را داد. به هر حال توليد براي ما سودي نداشت و من مجبور شدم براي گذراندن زندگي هم كه شده با بنتون وارد همكاري شويم. الان دو سالي هست كه با بنتون همكاري مي­كنم.

وضعيت توسعه­ي فروشگاه­هاي داخلي شما چه سرنوشتي پيدا كرد؟

با توجه به مشكلات زيادي كه وجود داشت علاوه بر اينكه نتوانستيم كار خودمان را توسعه بدهيم فعاليت خودمان را كاهش هم داديم. ما زماني 18 فروشگاه آرين جين داشتيم ولي الان اين تعداد به 7 فروشگاه كاهش پيدا كرده است. به خاطر دردسرهاي فراوان دولت و هزينه­هاي بالا 11 فروشگاه را بستيم. من در مورد اين مشكل به همه­ي اتحاديه­ها و سازمان­هاي مرتبط نامه نوشتم. براي تشريح مشكلات پيش رو حتي به شخص آقاي احمدي­نژاد رئيس­جمهور هم نامه نوشتم.

براي نمونه همين فروشگاه خودتان در تجريش را چرا بستند؟

فروشگاه تجريش براي تجاري شدن، بدهي زيادي به شهرداري داشت كه سرانجام ما را مجبور كرد كه اين فروشگاه را تعطيل كنيم. يكي از بحث­هاي عجيب و غريب ما براي فعاليت هم همين است. به طور مشخص در 8 سال گذشته، دولت عوارض تجاري كردن يك ملك را از متري 400 هزار تومان به 10 ميليون تومان افزايش داده است و كسي هم نمي­تواند به دولت چيزي بگويد. دولت توجه نمي­كند كه اجاره­ي اين مغازه به همين دليل در اين مدت از ماهي 1 ميليون تومان به 30 ميليون تومان افزايش مي­يابد. حالا ما اين همه هزينه را از كجا تامين كنيم؟ بايد از مردم بگيريم. پس بايد بگوييم تنها عامل گراني خود دولت است. بدهي اين فروشگاه كه در سال 81 و 82 چيزي در حدود 100 ميليون تومان بود الان چيزي در حدود 7 ميليارد تومان است. با كلي رفت و آمد و حرفها و صحبتهايي كه همه شفاهي هستند و مكتوب نشده­اند ما توانستيم اين بدهي را تا 5 ميليارد تومان كاهش دهيم. ولي من اين پول را از كجا بياورم و به شهرداري بدهم؟ بعد هم اگر يك شلوار را 5 هزار تومان گران كنم تعزيرات مي­آيد و در فروشگاه را مي­بند. چرا بايد وارد كار توليدي شوم؟

مسائلي كه در چند اخير در مورد بنتون پيش آمد و عده­اي تهديد به حمله به فروشگاه را كردند چه شد و به كجا انجاميد؟

در مورد بنتون مشكل خاصي وجود نداشت و مشكل پيش آمده بيشتر يك سوءتفاهم بود. آقاي بنتون يك مسيحي است كه اتفاقا علاقه­ي زيادي هم به ايران و مسلمانان دارد و حتي به مسلمانان كمك هم كرده است. ولي در اثر ناآگاهي برخي افراد اين شائبه­ي صهيونيست بودن ايشان به وجود آمد و عده­اي از دانشجويان هم كه احساساتي و تحريك شده بودند فروشگاه كاوه نبش خيابان دولت را آتش زدند.

طي اين حادثه چقدر ضرر كرديد؟ كسي هم براي پرداخت خسارت به شما مسئول شناخته شد؟

در اين حادثه ما حدود 440 ميليون ضرر كرديم و هيچ كس هم پاسخگو نبود. بعضي­ها هم گفتند خودتان مسئول نگهداري اموالتان هستيد. ما فروشگاه را بيمه­ي آتش­سوزي كرده بوديم اما چون در گزارش پليس علت حادثه اغتشاش ذكر شده بود بيمه هم به ما خسارت نداد. ما هم فكر نمي­كرديم روزي در اين مملكت اغتشاش شود كه فروشگاه­هايمان را بيمه­ي اغتشاش كنيم ولي الان بقيه­ي فروشگاه­ها را بيمه­ي اغتشاش كرديم.

آينده­ي آرين جين چه مي­شود؟

توليد محصولات آرين جين تا فروردين متوقف مي­شود و ديگر لباس توليد نمي­كنيم. ولي فروشگاه­هاي آرين جين كماكان به فعاليت خود ادامه خواهد داد، ما توليد پليور، تي­شرت، اوركت را هميشه مديريت كرديم و در كارگاه­هاي ديگر توليد مي­شد و فقط پيراهن و كت را خودمان توليد مي­كرديم، حالا كه توليد شلوار، پيراهن و كت هم مرغون به صرفه نيست همين مديريت را ادامه خواهيم داد. در كارگاه­هاي كوچك كه هزينه­هاي آنها كمتر از يك توليد صنعتي است پوشاك آرين جين را توليد و در فورشگاه­ها خواهيم فروخت توجيه اين حركت بسيار تخصصي است كه در اين مقال نمي­گنجد.

تكليف كارخانه چه مي­شود؟

به خاطر اينكه اين كار را از طريق بانك تامين سرمايه كرديم الان به بانك بدهكاريم و بايد كارخانه را بفروشيم تا بدهي بانك را بدهيم. من كه در سال 76 فقط يك شركت كوچك در صنعت نساجي بودم 150 هزار دلار از دولت طلب دارم كه اين مبلغ در سال81 با اضافه شده 150 هزار دلار ديگر به 300 هزار دلار رسيد كه هنوز پرداخت نشده است. روند به اين گونه بود كه دولت مي­گفت شما كالا صادر كنيد و ارز حاصل را به سيستم بانكي بفروشيد و با آوردن اطلاعيه­ي فروش 50 درصد اجازه­ي واردات بگيريد. ما اين كار را كرديم اما دولت تاكنون اين 50 درصد را به ما نداده است. صنعت نساجي بالغ بر 11 سال است كه 72 ميليون دلار از دولت طلبكار است. آقاي احمدي­نژاد در يكي از جلسات به طور صريح هم دستور پيگيري اين امر را به وزير صنايع ابلاغ كرد و ايشان هم پيگيري كرد اما كلاف بسيار سردرگم است و كسي نمي­تواند اين بدهي را پرداخت كند.

تكليف كارگران آرين جين چه خواهد شد؟

برخلاف ميل باطني­ام حدود 90 درصد كارگران آرين جين مشمول تعديل خواهند شد و چون كارخانه تعطيل مي­شود كارشان را از دست مي­دهند. از يك ارگان دولتي700 ميليون تومان طلب دارم كه تاكنون 3 ماه تاخير كرده و پرداخت نكرده­اند. مشخص است كه من به عنوان يك توليدكننده زمين مي­خورم. من به بانك بدهكارم از طرفي ماهانه 120 ميليون تومان حقوق كارگران كارخانه و حق بيمه­ي آنان را بايد بپردازم. اگر 20 ميليون تومان حق بيمه را دير پرداخت كنم 25 درصد از ما بهره مي­گيرند. 18 سال است كه به عنوان يك صادركننده­ي لباس فعاليت مي­كنم به هيچ يك از سازمانها بدهكار نيستم. تمامي ماليات­هايم را پرداخت كردم و فقط يك بدهي 4 ميلياردي به بانك دارم كه آن را هم براي توسعه­ي كارخانه گرفتم كه حالا با توقف صادرات مجبور به فروش كارخانه هستم. خيلي متاسفم اما در تنگنا قرار دارم بنابراين چاره­اي ندارم جز اينكه توليد را تعطيل كنم.


شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۷

دوباره مرگ گل سرخ !

از زنده ياد « امير حسين حشمت ساران » ، افكار و اعتقاداتش شناخت چنداني ندارم . فقط همين قدر ميدانم كه از جمله زندانيان سياسي دربند در زندان مخوف « گوهر دشت » كرج بود كه چند سال پيش و به اتهام تشكيل « جبهه اتحاد ملي » بازداشت شد و تا روز مرگ مشكوك اش ( ديروز ) پنج سال از مجموع شانزده سال دوران محكوميت اش را گذرانده بود . در طي سالهاي گذشته هر چند وقت يكبار اخباري از « ساران » مي شنيدم ، اخبار اعتصاب غذايش در زندان و يا حتي يكبار شنيدم در اعتراض به بازداشت همسرش در تجمعي در برابر دفتر سازمان ملل در تهران لبهايش را دوخته بود كه نميدانم اين خبر تا چه اندازه صحت داشت .براي من مهم نيست كه ساران كه بود و چه عقايدي داشت و يا اينكه در سرش پايه هاي چه نوع حكومتي را بعد از جمهوري اسلامي مي پروراند ، حكومتي مستبدتر يا آزادتر از رژيم فعلي ، مهم براي من اين است كه « ساران » جانش را در راه اعتقادات و آرمان اش گذاشت . بدون شك زنده ياد « ساران » مي توانست به راحتي و با نوشتن ندامت نامه و دادن تعهد به دژخيمان رژيم اسلامي مبني بر عدم پيگيري فعاليتهاي سياسي اش از بند و زندان رهايي پيدا كند و زندگي عادي اش را در همين ايران ادامه دهد و يا حتي با بهترين امكانات زندگي و تحصيلي براي خود و خانواده اش به كشورهاي اروپايي و آمريكايي مهاجرت كند ، مثل خيلي از به اصطلاح رهبران اصلاحات و جنبش دانشجويي كه پس از گذراندن چند ماه حبس و نوشتن ندامت نامه اين كار را كردند و امروز از هزاران كيلومتر خارج از مرزهاي ايران براي مردم نسخه آزادي و دموكراسي مي پيچند . مي توانست اما اين كار را نكرد .

وظيفه خود مي دانم كه درگذشت زنداني سياسي زنده ياد « امير حسين حشمت ساران » را به خانواده وي و همه فعالين و مبارزين واقعي راه آزادي و دموكراسي ايران عزيز تسليت بگويم . اين كمترين كاري است كه از دست من برمي آيد . يادش گرامي و راهش پررهرو باد .

در همين ارتباط :

مرگ بحث انگيز يك زنداني سياسي در ايران

زنداني سياسي « دراثر كوتاهي مقامات ايراني » درگذشت

مرگ يك زنداني سياسي ديگر / امير حشمت ساران درگذشت

زنداني سياسي امير حسين حشمت ساران جاودانه شد

پاسخ گوي مرگ « با برنامه » زندانيان سياسي باشيد

مرگ امير ساران به روايت خانواده اش

امير ساران آزاده بود