شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸

نگون بختي «صدا» و «سيماي» استبداد !

تصوير فوق گوشه هايي از مبارزات مردم در ماههاي منتهي به حوادث بهمن ماه 57 را نشان مي دهد . اگر در 30-40 سال پيش نظير چنين بيانيه هايي در تهران و چند شهر بزرگ كشور آنهم در بين معدود افرادي دست به دست مي گشت ، امروز بايد به تماشاي نگون بختي « رژيم اسلامي » نشست كه به مدد « تكنولوژي ارتباطات » مثال چنين فراخوان هايي در كسري از ثانيه به دست مخاطبانش نه در ايران بلكه در هر گوشه اي از جهان مي رسد . در كنار اين تفاوت ظريف ، زيبايي و اهميت اين تصوير از آن جهت است كه گوياي شباهتهاي تامل برانگيز ميان دو برهه زماني از تاريخ معاصر ايران است . شباهت هايي كه اميدوارم به نتايج يكساني منتهي نشود و اين امر بستگي كامل به هوش و درايت خود ما دارد .

زماني كه از شباهت هاي تاريخي ميان حوادث جاري امروز و دهه هاي اخير صحبت مي كنيم ، بي انصافي است اگر بخواهيم شدت سركوب و خفقان دوره پهلوي ها و يا هر دوره اي از تاريخ ايران را با فجايع سه دهه گذشته پس از انقلاب 57 برابر بدانيم . كافيست يك لحظه تصور كنيد اگر « اوباشي » كه طي سه دهه اخير بر ايران حكم رانده اند پنجاه سال پيش و نه دورتر ، يعني زماني كه نه از ماهوراه و اينترنت خبري بود و نه از وبلاگ ، فيس بوك ، تويتر و ايميل ، اگر اينان بودند با كشور چه مي كردند ؟ يقين دارم از آنچه كه امروز در جهان با نام ايران شناحته شده است ، چيزي جز سطور نقش بسته بر كتب درسي و تاريخي نمانده بود .

ترس ديكتاتورها از گردش آزاد اطلاعات به اندازه اي است كه رئيس دولت كودتا عريان و بي پرده « رسانه هاي آزاد را مانعي در برابر دولتهاي قانوني!! و توسعه گرا مي داند » (نقل به مضمون » . از سوي ديگر آتش ترس و وحشتي كه « رسانه هاي آزاد و غير دولتي » بر تار و پود پوسيده رژيم هاي توتاليتر افكنده اند وقتي به عيان مشاهده مي شود كه ببينيم رژيم درمانده « ولي فقيه » با دراختيار داشتن چندين كانال تلويزيوني و راديويي ، خبرگزاريها و روزنامه هاي افسار گسيخته ، به درجه اي از استيصال رسيده است كه تاب تحمل چند سايت و وبلاگ معمولي ( اما آزاد ) با تعداد خوانندگان محدود كه يقينا از نقطه نظر ضريب نفوذ كمي ( و نه كيفي ) به پاي رسانه هاي آنان نمي رسد را هم ندارند و مذبوحانه تلاش مي كنند با فيلترينگ آنها ، در مسير گردش آزاد اطلاعات سنگ اندازي كنند .

ختم كلام اينكه ، ايران و ايرانيان در كنار تاريخ باشكوه و افتخار آميزشان، ناملايمات و مشكلات زيادي را نيز از سر گذرانده اند اما باز هم از اين اقبال خوش بي بهره نماندند كه زماني به چنگ « اوباش اسلامي » اين "بي بديل ترين شيادان تاريخ بشر" گرفتار آمدند كه انقلاب ارتباطات و تكنولوژي با همت و ياري خود ما اين اجازه را نخواهد داد كه آيندگان نام و نشان ايران و ايراني را صرفا در لابلاي صفحات كتب تاريخي جستجو كنند .


یکشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۸

نبش قبر ديكتاتور!

اخبار و شايعات مربوط به وخامت حال و حتي مرگ خامنه اي ، فضاي خبري اينترنت در هفته گذشته را تا حدودي تحت تاثير قرار داد . در اين ميان خبري كه بيش از ساير اخبار و شايعات در اين باره به واقعيت نزديك مي نمايد ، هماني است كه تاكيد مي كند خامنه اي نه در حالت كما و نه فوت كرده است بلكه در كاخ شاه سابق در چالوس برنامه شيمي درماني اش را دنبال مي كند . فارغ از پرداختن به حواشي اين ماجرا كه اساسا آيا مرگ خامنه اي در اين شرايط به نفع يا زيان جنبش سبز خواهد بود يا نه ، به باور من و در حقيقت ، خامنه اي چهار ماه پيش در يك چنين روزهايي و دقيقا در بعدازظهر روز 23 خرداد زماني كه بر كودتاي انتخاباتي سپاه حتي پيش از اعلام نظر شوراي نگهبان مهر تاييد زد به كما رفت . با نماز جمعه 29 خرداد و دستور صريح قلع و قمع معترضان ، مرد و آنگاه كه خون پاك جوانان بي گناه بر زمين جاري گشت ،از نظر اكثريت مردم ايران براي هميشه در زير خروارها خاك مدفون شد و اين پايان راه همه ديكتاتورهاست : مرگ معنوي و حقيقي پيش از مرگ ظاهري و فناي جسم .

از نبش قبر ديكتاتور بايد گذر كرد ، طنين فريادهاي مظلومان است كه قادر خواهد بود روح بي جان و تن بيمار ظالم را حتي در پشت ديوارهاي بلند قصرهاي به ظاهر بزرگ بلرزاند . 13 آبان نزديك است ……………