هيچ پيش آمده كز هستي دلگير شوي
هيچ پيش آمده كز جان و جهان سير شوي
هيچ داني چه گرانبار غميست
كز پس عمري با سعي و عمل خو كردن
فارغ از سير فلك رو به زمين آوردن
وانگهي
اين سيهكار هوسباز سراپا نيرنگ
بزند چرخي و بازيچه تقدير شوي
هيچ مي دانستي
چه غم جانكاهيست
نوز برنامده از چاله ، فتادن در چاه
نوز نگشوده زافسانه و افسون گرهي
با دو صد بند گران بسته تزوير شوي
هيچ ديدهستي در پهنه گيتي جايي
كاندرو نسل جوان
ازپس عمري شور طلب ، جوش و خروش
خسته از بار ملالي كه گرفتهست به دوش
مشت خود بر دهنت كوبد و آشوبد ، اگر
بشنود از تو دعايي كه :
برو پير شوي
هيچ باور داري
زير اين برشده دود وش زنگاري
سرزمينيست عجيب
همه چيزش وارون
كاندرو مرگ به از زندگي است
شرف انسان در بندگي است
ديده گريان خوب است و لب خندان بد
موهبتهاي خدا فقر و نياز و مرض است
كه كني عصيان ، روزي دو اگر سير شوي
هيچ پنداشتي اي بسته به آينده اميد
عاشق صبح سپيد
اي به سوداي طلوع سحري جسته زجا
راهپيماي جهان فردا
كز پس عمري سعي و عمل شوق و اميد
زير آوار شب تيره زمين گير شوي ؟
وندر اين دامگه جهل و جنون زرق و ريا
به گناهي كه چرا دم زدي از چون و چرا
هدف ناوك مرد افكن تكفير شوي
هيچ پيش آمده كز هستي دلگير شوي
هيچ پيش آمده كز جان و جهان سير شوي
نمي توان از آذر ماه گذر كرد و از لحظه لحظه هاي تلخ آن نگفت ؛ از اول آذر سالگرد قتل داريوش و پروانه فروهر در سال 77 ، از چهارم آذر سالگرد قتل دكتر كاظم سامي در سال 67 ، از ششم آذر سالگرد قتل دكتر علي اكبر سعيدي سيرجاني در سال 73 ، از دوازدهم آذر سالگرد قتل محمد مختاري در سال 77 ، از هيجدهم آذر سالگرد قتل محمد جعفر پوينده و شايد دهها مورد ديگر كه آينده خواهد گفت و آيندگان انگشت حيرت به دندان خواهند گزيد از آنچه كه بر ايران و ايراني رفته است .
قطعه شعري كه خوانديد برگرفته از كتاب « از شيخ صنعان تا مرگ در زندان » است كه در گراميداشت اولين سال در گذشت زنده ياد سيرجاني توسط انتشارات كتاب پر در واشنگتن دي . سي در سال 1995 به چاپ رسيده است . بر طبق آنچه در پاورقي شعر در كتاب آمده است ، زنده ياد سيرجاني در آخرين سفري كه به آمريكا داشت اين شعر را در مجلسي خواند و آنرا به دكتر جلال متيني داد .