در
در همين راستا در ادامه مطلب ابتدا دو نامه خواهيد خواند هر دو خطاب به آقاي خامنه اي . اولي متعلق به سعيدي سيرجاني كه قبل از زندان آنرا نوشته و منتشر كرده است و ديگري متعلق به دكتر نورالدين كيانوري دبير كل حزب توده كه در اين نامه آنچه كه در زندان بر او و خانواده اش گذشته است را براي « رهبر » جمهوري اسلامي شرح مي دهد . در نهايت متن اعتراف گونه اي منتسب به سعيدي سيرجاني را خواهيد خواند كه از درون زندان خطاب به « بازجوي عزيز » اش !! نوشته است . اين نامه در آن همان روزها در برخي روزنامه هاي رژيم از جمله كيهان به چاپ رسيد . خواندن دو خط ابتدايي ا همين نامه كافيست تا به راحتي پي به ماهيت رسواي نويسنده يا نويسندگان آن برد . آنجا كه مي گويد :
« بازجوي عزيز!سلام. از اينكه از وقت و زندگي خود ساعت ها صرف من كرديد بسيار ممنون و متشكرم. وقتي بر ايام گذشته مروري مي كنم از خودم بيزار مي شوم و از اينكه لجاجت هايي با حقانيت آرمان شما و صداقت همكارانتان كردم ، شرمندگي بر من مستوري مي گردد......»
فارغ از اينكه متهمي بازجوي اش را « عزيز » خطاب كند شايد براي شما هم اين سوال پيش آمده است كه يك بازجوي معمولي كه كارش بازجويي است چرا بايد از وقت و زندگي خود ساعت ها صرف هدايت متهمين بكند ؟ و از همه مهمتر ، يك بازجوي عادي ، حقوق بگير و مزدور چه « آرمان » و « حقانيت آرماني » مي تواند داشته باشد ؟ غير از اينكه بگوييم بازجوها و آناني كه يك چنين سناريوهاي مضحكي را مي نويسند افراد خاصي همچون « حسين شريعتمداري » مدير مسئول و نماينده «رهبري» در كيهان هستند كه علاوه بر شغل شريف بازجويي مشغول نشر « آرمان هايشان » در فحش نامه كيهان هم هستند ؟
نامه سوم سعيدي سيرجاني به آقاي خامنه اي
"جناب آقای خامنه ای
پيام عتاب آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت. بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.
می دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت الله منتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانه نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی بی گناهی. و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت ميخزند، البته می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد..................
آدميزاده ام، آزاده ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند. "
متن کامل این نامه و سایر نامه های زنده یاد سیرجانی را از اینجا دانلود کنید
"..........
حتي افراد ورزيدهاي مانند دوست عزيز ما آقاي عباس حجري كه 25 سال در زندانهاي مخوف شاه مردانه پايداري كرد، چندين بار از هوش رفت. آقايان به اين هم بسنده نكرده و او را مانند تاب تلو تلو ميدادند.
دوست هنوز زنده ما آقاي محمد علي عموئـي كه با آقاي حجري و 5 جوانمرد ديگر از سازمان افسري حزب توده ايران پس از كودتاي امريكايي - انگليسي 28 مرداد 1332 به زندان افتاده و مانند يارانش 25 سال در همه زندانهاي مخوف شاه معدوم مردانه پايداري كرد، شاهد زنده اين شكنجههاست.
پيامد اين شكنجه وحشتناك كه هنوز هم باقيست، اينست كه دست چپ من نيمه فلج است و دو انگشت كوچك هر دو دستم كه در آغاز كاملا بيحس شده بود، هنوز نيمه بيحس هستند. يادآوري ميكنم كه من در آن زمان 68 ساله بودم..............."
متن کامل این نامه را از اینجا دانلود کنید
"بازجوي عزيز!
سلام. از اينكه از وقت و زندگي خود ساعت ها صرف من كرديد بسيار ممنون و متشكرم. وقتي بر ايام گذشته مروري مي كنم از خودم بيزار مي شوم و از اينكه لجاجت هايي با حقانيت آرمان شما و صداقت همكارانتان كردم ، شرمندگي بر من مستوري مي گردد.
اگر خدا بخواهد با فرصتي كه پيش آمد و عهدي كه با خدا بستم مي خواهم همه چيز را اعتراف كنم نه به خاطر اينكه خوش رقصي نزد شما كرده باشم كه من نه اهل آن هستم و نه شما نيازمند آن، بلكه اعتراف مي كنم تا كمي (و فقط كمي) از عذاب وجدانم كاسته شود و اگر فرصتي پيش آمد جبراني لمافات................
در خاتمه از همه عزيزان اين مرز و بوم عذر مي خواهم و آرزو دارم روزي مرا ببخشند و نزد بازجوي عزيز نيز با شرم و خجلت خاضعانه در خواست عفو مي كنم."
اصل
واقعا تاسف آوره !
پاسخحذف