شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۸

نامه اي به بازجوي عزيز !

در بين قربانيان جريان موسوم به «قتل هاي زنجيره اي » ، امروز جزئيات قتل زنده ياد « دكتر علي اكبر سعيدي سيرجاني » بيش از ساير قربانيان روشن و مشخص شده است . ماجراي دشمني و كينه ورزي رژيم اسلامي با سعيدي سيرجاني كه از همان سالهاي آغازين انقلاب 57 و با نوشتن مقالات انتقادي از جمله داستان « شيخ صنعان » توسط سيرجاني ، آغاز شد ، در نهايت با افزايش آزار و اذيت هاي حكومت نسبت به سيرجاني ، با زنداني شدن ، شكنجه و قتل وي در زندان در سال 73 به پايان رسيد . آنچه كه من را بر آن داشت تا در اين برهه از زمان از سعيدي سيرجاني بنويسم ، در درجه اول احساس كردم مي توانم با زنده نگه داشتن نام او اداي دين و احترامي كرده باشم نسبت به دلاور مردي كه در اوج خفقان سياسي اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ، با اطلاع و آگاهي كامل از سرانجام كار ، يك تنه به جنگ با « اربابان قدرت» رفت و جانش را بر سر آرمانش گذاشت . دوم اينكه به دوستان عزيزي كه به تازگي و پس از مشاهده رفتار جنون آميز حكومت اسلامي در دوماه گذشته و پس از كودتاي ننگين 22 خرداد پي به ماهيت فاشيستي « رژيم اسلامي » و ناعادل بودن « رهبري » آن برده اند ، با ذكر نمونه هايي كوچك اما مستدل و غير قابل انكار از مصيبت هايي كه در طول سه دهه پس از انقلاب بر سر منتقدين به اصطلاح غير خودي آمده است ، يادآوري كنم ، ماهيت واقعي حكومت اسلامي و متاسفانه بي عدالتي « رهبري » آن از ابتدا همين رفتاري بوده است كه طي دوماه گذشته به صورت كاملا عريان و بي پروا مشاهده كرديم با اين تفاوت كه اين بار اشتهاي سيري ناپذير « فاشيست مذهبي » آتش بر خرمن خودي هاي داخل حكومت هم انداخته است . اگر چه بايد اين همدردي و ايجاد حس مشترك بين غير خودي ها و اين گروه از داخل حكومت را به فال نيك گرفت ! و دست آخر اينكه با شاهد آوردن يك متن اعتراف گونه منتسب به سعيدي سيرجاني و مقايسه آن با موارد مشابه كه طي روزها ، ماهها و سالهاي گذشته به دفعات ديده و شنيده ايم ، بار ديگر ثابت خواهد شد كه كار بازجويي ، شكنجه و اعتراف گيري از زندانيان سياسي در سه دهه گذشته بر عهده گروهي اندك ، شناخته شده و رسوا بوده است كه از فرط كند ذهني و ناشي گري توانايي نوشتن داستانهاي مضحك اين چنيني را هم ندارند به طوري كه حتي قادر نبوده اند از دو دهه پيش تا به امروز نه تنها چار چوب كلي كه حتي جزئيات اين اعترافات را براي زندانيان سياسي مختلف تغيير بدهند و تلاش كنند ذره اي از مضحك و نخ نما بودن آن بكاهند . اين گروه اندك را مي شد طي سالهاي گذشته با صرف هزينه هاي كمتر بر سر جايشان نشاند و اجازه نداد كه كار به اين مرحله برسد كه متاسفانه به هر دليلي چنين نشد !

در همين راستا در ادامه مطلب ابتدا دو نامه خواهيد خواند هر دو خطاب به آقاي خامنه اي . اولي متعلق به سعيدي سيرجاني كه قبل از زندان آنرا نوشته و منتشر كرده است و ديگري متعلق به دكتر نورالدين كيانوري دبير كل حزب توده كه در اين نامه آنچه كه در زندان بر او و خانواده اش گذشته است را براي « رهبر » جمهوري اسلامي شرح مي دهد . در نهايت متن اعتراف گونه اي منتسب به سعيدي سيرجاني را خواهيد خواند كه از درون زندان خطاب به « بازجوي عزيز » اش !! نوشته است . اين نامه در آن همان روزها در برخي روزنامه هاي رژيم از جمله كيهان به چاپ رسيد . خواندن دو خط ابتدايي ا همين نامه كافيست تا به راحتي پي به ماهيت رسواي نويسنده يا نويسندگان آن برد . آنجا كه مي گويد :

« بازجوي عزيز!سلام. از اينكه از وقت و زندگي خود ساعت ها صرف من كرديد بسيار ممنون و متشكرم. وقتي بر ايام گذشته مروري مي كنم از خودم بيزار مي شوم و از اينكه لجاجت هايي با حقانيت آرمان شما و صداقت همكارانتان كردم ، شرمندگي بر من مستوري مي گردد......»

فارغ از اينكه متهمي بازجوي اش را « عزيز » خطاب كند شايد براي شما هم اين سوال پيش آمده است كه يك بازجوي معمولي كه كارش بازجويي است چرا بايد از وقت و زندگي خود ساعت ها صرف هدايت متهمين بكند ؟ و از همه مهمتر ، يك بازجوي عادي ، حقوق بگير و مزدور چه « آرمان » و « حقانيت آرماني » مي تواند داشته باشد ؟ غير از اينكه بگوييم بازجوها و آناني كه يك چنين سناريوهاي مضحكي را مي نويسند افراد خاصي همچون « حسين شريعتمداري » مدير مسئول و نماينده «رهبري» در كيهان هستند كه علاوه بر شغل شريف بازجويي مشغول نشر « آرمان هايشان » در فحش نامه كيهان هم هستند ؟

نامه سوم سعيدي سيرجاني به آقاي خامنه اي

"جناب آقای خامنه ‏ای

پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏ بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مي‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏

می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏ و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت مي‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏.................

آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند. "

متن کامل این نامه و سایر نامه های زنده یاد سیرجانی را از اینجا دانلود کنید

نامه نورالدين كيانوري خطاب به آقاي خامنه اي

".......... اصل 35 - هرگونه شكنجه برايگرفتن اقرار يا كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت يا اقرار يا سوگند مجاز نيست، چنين شهادت و اقرار يا سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است.‌‌‌‌ متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات ميشود.
جاي بسي تاسف است برايگذشته و جاي بسي نگراني است براي آينده كه اين اصلگرانبها زير پاي برخي مسئولان له و لورده شده و احتمالا در آينده هم خواهد شد.

شكنجه عبارت بود ‌‌از شلاق با لوله لاستيكي تا حد آش و لاش كردن كف پا. در مورد شخص من در همان اولين روز شكنجه آنقدر شلاق زدند كه نه تنها پوست كف دو پا، بلكه بخش قابل توجهي از عضلات از بين رفت و معالجه آن تا دوباره پوست بيآورد، درست 3 ماه طول كشيد و در اين مدت هر روز پانسمان آن نو ميشد و تنها پس از 3 ماه من توانستم از هفتهاي يكبار حمام رفتن بهره‌‌گيري كنم.
نوع دوم شكنجه كه بمراتب از شلاق وحشتناكتر است، دستبند قپاني است. تنها كسي كه دستبند قپاني خورده ميتواند درك كند كه دستبند قپاني آنهم 10 - 8 ساعت متوالي در هر شب، يعني چه؟
در مورد من، پس از اينكه شلاق اوليه كه با فحش و توهين و توسري و كشيده تكميل ميشد سودي نداد، يعني آقايان نتوانستند در مورد دروغ شاخدار ساخته شده كه در زير آنرا شرح خواهم داد از من تا
18 شب پشت سر هم مرا ساعت 8 بعدازظهر به اطاقي واقع در اشكوب دوم ميبرند و دستبند قپاني مي‌‌‌ز‌دند و اين جريان تا ساعت 6 - 5 صبح يعني 9 تا 10 ساعت طول ميكشيد. تنها هر ساعت مامور مربوطه ميآمد و دستها را عوض ميكرد. چون ممكن است شما ندانيد كه دستبند قپاني چگونه است، آنرا توضيح ميدهم................

حتي افراد ورزيده‌اي مانند دوست عزيز ما آقاي عباس حجري كه 25 سال در زندان‌هاي مخوف شاه مردانه پايداري كرد، چندين بار از هوش رفت. آقايان به اين هم بسنده نكرده و او را مانند تاب تلو تلو مي‌دادند.
دوست هنوز زنده ما آقاي محمد علي عموئـي كه با آقاي حجري و 5 جوانمرد ديگر از سازمان افسري حزب توده ايران پس از كودتاي امريكايي - انگليسي 28 مرداد 1332 به زندان افتاده و مانند يارانش 25 سال در همه زندان‌هاي مخوف شاه معدوم مردانه پايداري كرد، شاهد زنده اين شكنجه‌هاست.

پيامد اين شكنجه وحشتناك كه هنوز هم باقيست، اينست كه دست چپ من نيمه فلج است و دو انگشت كوچك هر دو دستم كه در آغاز كاملا بي‌حس شده بود، هنوز نيمه بي‌حس هستند. يادآوري مي‌كنم كه من در آن زمان 68 ساله بودم..............."

متن کامل این نامه را از اینجا دانلود کنید

بازجوي عزيز ! نامه اي منتسب به سعيدي سيبرجاني

"بازجوي عزيز!

سلام. از اينكه از وقت و زندگي خود ساعت ها صرف من كرديد بسيار ممنون و متشكرم. وقتي بر ايام گذشته مروري مي كنم از خودم بيزار مي شوم و از اينكه لجاجت هايي با حقانيت آرمان شما و صداقت همكارانتان كردم ، شرمندگي بر من مستوري مي گردد.

اگر خدا بخواهد با فرصتي كه پيش آمد و عهدي كه با خدا بستم مي خواهم همه چيز را اعتراف كنم نه به خاطر اينكه خوش رقصي نزد شما كرده باشم كه من نه اهل آن هستم و نه شما نيازمند آن، بلكه اعتراف مي كنم تا كمي (و فقط كمي) از عذاب وجدانم كاسته شود و اگر فرصتي پيش آمد جبراني لمافات................

در خاتمه از همه عزيزان اين مرز و بوم عذر مي خواهم و آرزو دارم روزي مرا ببخشند و نزد بازجوي عزيز نيز با شرم و خجلت خاضعانه در خواست عفو مي كنم."

متن کامل این نامه را از اینجا دانلود کنید

آنچه كه در بالا بدان اشاره گرديد تنها مشتي از خروار- خروار بي عدالتي ، نقض عامدانه حقوق بشر و زير پا گذاشتن « عزت » و « كرامت » شهروندان رسمي و قانوني اين كشور است كه ذره اي ترديد در اصل وقوع آن نيست و تماما در طول عمر سي ساله رژيم اسلامي و به طور مشخص دوران بيست ساله رهبري آقاي « خامنه اي » به وقوع پيوسته است .


اصل صدو يازده قانون اساسي جمهوري اسلامي چه مي گويد ؟

«هر گاه رهبر از انجام وظايف قانونی خود ناتوان شود يا فاقد يکی از شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرايط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد و تشخيص اين امر بر عهده مجلس خبرگان رهبری است





۱ نظر: